بعد از عاشورا بود. هر شب مي رفت مسجد کوفه? نماز شب مي خواند و مي گفت: "خدايا تو را قسم مي دهم به شرافتم!!! حاجتم را روا کن"... شمر را مي گويم.
*
نکند نمازهايمان...نکند ندبه هايمان...نکند همين پيراهن هاي مشکي که براي جدمان پوشيده ايم...نکند...
خيلي خوب نوشتي!واقعا" بايد دعا کرد که جز کوفيان زمان نباشيم...
که اگه باشيم...
مرگ شرف دارد به حيات...
التماس دعا...